سرویس فرهنگ و هنر مشرق - در روز سوم، سالن اصلی جشنواره به دلیل فیلم لایههای دروغ که معلوم نیست چطور وارد جشنواره شده، ملتهب شد.
فیلمهای نمایشیافته در روز سوم در سالن اصحاب رسانه (برج میلاد) :
برف آخر/ امیرحسین عسگری
لایههای دروغ/ رامین سهراب
گرگبازی
برف آخر/ امیرحسین عسگری/ ** (متوسط)
خلاصه داستان: یوسف (امین حیایی) دکتر دامپزشک و علاقمند به گاوها است. او به زنی به نام رعنا (لادن مستوفی) که در محیط زیست کار میکند، علاقمند میشود. اما رعنا، علاقمند به گرگها است...
دومین ساختۀ امیرحسین عسگری، مانند فیلم اولش بدون مرز (۱۳۹۳) (که جایزۀ نگاه نو در جشنواره سیوسوم را برد)، فیلم چشمنواز و خوشساختی است. ایراد مهم فیلم، ریتم نسبتاً کند آن است که حوصلۀ عموم مخاطبان را سر میبرد. همچنین اطلاعات فیلم که به طور مینیمالیستی داده میشود. محیط این قصۀ عجیب هم به مدد غرایب فیلم میآید. اما اگر حوصله کرده و فیلم را تا آخر تماشا کنید، به کشش درونی آن، پی خواهید برد.
آنطور که کارگردان در نشست مطبوعاتی مطرح کرد ایدۀ فیلمنامه، از داستان جلالآباد نوشتۀ آقای صالح علاء است. در تیتراژ فیلم هم ذکر شده که با نگاهی به داستان جلالآباد از محمد صالح علاء. این داستان نخستین مرتبه در ماهنامه همشهری داستان منتشر گشته و سپس در کتاب «اجازه میدهید گاهی خواب شما را ببینم؟» به چاپ رسیده است. متن این داستان کوتاه را میتوانید در اینجا بخوانید. تم داستان، ماجرای یک دامپزشک است که قصد دارد به یک گرگ زخمی، کمک کند اما گاوها که از گرگ میترسند، ناگهان میرمند و دامپزشک را زیر پاهایشان خرد میکنند.
برف آخر، فیلمی با کشش درونی است (بر خلاف فیلم بعدی امروز ــ لایههای دروغ ــ که فیلمی با کشش بیرونی و البته توخالی است). جناب عسگری که فیلمنامه را به همراه امیرمحمد عبدی و سید حسن حسینی به سرانجام رسانده، نقد ظریفی به فمینیسم حاکم بر جامعه دارد. رعنا (لادن مستوفی) محیطبان فیلم، حامی گرگها است و یوسف (امین حیایی) طرفدار دامها و گاوها. لذا گاهی با اسلحه، مخفیانه گرگها را شکار میکند. از قضا رعنا یکی از گرگهای تیر خورده را به نزدش میآورد تا مداوا کند، بیآنکه بداند یوسف خودش ضارب بوده است. گناه شلیک به گرگها را خلیل (مجید صالحی) به گردن میگیرد. چون میخواهد دلش را خنک کند. او میپندارد که دختر فراریاش را گرگها خوردهاند.
نام شخصیتها نمادین هستند، اما نه نمادپردازی با نیت شوم و پلید. یوسف از گرگها کراهت دارد. در قرآن نیز گمشدن حضرت یوسف به گردن گرگ انداخته میشود. از طرفی یک آتشسوزی در بکگراند قصۀ فیلم هست که به سبب حملۀ گرگها به گاوداری رخ داده و یوسف و خلیل برای نجات گاوها خودشان را به آتش میزنند. لذا برای همکار یوسف، نام خلیل انتخاب شده (مجید صالحی). یوسف در این دو سال که از زمان آتشسوزی گذشته، جراحت سوختگی را با خود حمل میکند. نیمی از بدن او سوخته است. تماشای سوختگی و گریم خاص آن در فیلم، از لحظات جالب توجه در این اثر است. در نشست خبری، جناب کارگردان به این نماد پردازیها اشاره کرد.
بازی امین حیایی، خوب و چشمگیر است. دیالوگهای او، اندک هستند و عمده حس او از طریق چهره منتقل میشود. شخصیت یوسف، زخمخوردۀ گرگها است. همسرش بعد از سوختگی، او را رها کرده و حالا یوسف به یک زن حامی گرگ، علاقمند شده است. اما بعد از اعتراف، رعنا از او منزجر میشود و یوسف به دنبال او میرود و در برف گیر میافتد و گرگی به کمک آمده و راه را نشانش میدهد.
اگر حوصله کنید، فیلم برف آخر را میتوان چند بار تماشا کرد.